کربلا مثل یک حوض است یا یک چشمه. میری داخل آب، بانشاط و تمییز خارج میشی.
حالا بعدش بیفتی توی جوی آب پر از لجن و کثیف بشی، تقصیر آن حوض است یا تقصیر بی دست و پایی فرد؟
حالا کاری نداریم یک عده کلا از لجن خوششون میاد. دوست داره در گِل و لجن بازی کنه، در مغز خودش هم منافاتی نمیبینه، اما این مورد چیزی از پاکی حوض کم نمیکنه.
خب هر چیزی ذاتی داره، ذات حوض و چشمه پاکی است، ذات لجن کثیفی است.
حالا طرف هزار تا کار هم میکند باز میره کربلا، حالا یکی متحول میشه، یکی بدتر از قبل میشه.
نمیفهمند که خدا بهشون مهلت پاکسازی داده است، حالا هر کسی به اندازهای لجن میشه، یکی در نماز کاهلی میکند، یکی نمیتونه خشمش را کنترل کند، یکی پول مردم را میخورد، یکی غیبت میکند یکی مشروب میخورد و خلاصه هر کسی به سهم خودش خورده شیشه دارد.
حدیث داریم از امام صادق علیه السلام، که فردی مست بود، حضرت را از دور دید و از خجالت راهش را کج کرد که حضرت را نبینه، حضرت فرمودند در هیچ حالتی از ما رو برنگردانید.
میدونی یعنی چی؟
یعنی امید به تغییر، علاقه به پاکی، امکان توبه.
حالا هر چند اندک، ده روز خوب بودن بهتر از اینه که کل سال بد بودن و حتی یک روز هم خوب نبودن.
تمرین ه، تمرین زندگی و بندگی.
حالا این وسط هر کسی به اندازهای دهن ملت را سرویس میکند
من مشروب نمیخورم، بی حجاب نیستم، مال مردم نمیخورم، تا جایی که میشه دنبال روزی حلال هستم ولی مثلا به خاطر دو سه تا همکار عوضی، دائم غیبت میکنیم.
حالا آنهایی که منو از نزدیک میشناسند میدونند رو هستم و تو روی طرف هم همون حرف پشت سرش را زدم.
ولی خلاصه غیبت است، مصداق خوردن گوشت برادر.
عین زامبیها
حالا اثرات این غیبت به خودم برمیگرده ولی یکی مثل مال مردم خوردن ه که دیگه دهن یک جماعت سرویس میشه.
یه آقایی کلا کارش مال مردم خوردن ه، هر چند سال یک بار از سادگی ملت استفاده میکنه و هست و نیست مردم را بالا میکشد و طرف هم میره دادگاه شکایت میکند، با این تورم بعد ۴ سال، پولش بی ارزش میشود و تازه آخرش هم به پولش نمیرسد.
یه بنده خدایی میگفت برای پاس شدن چکی که به ناحق شریکمون به اسم ما کشید، مجبور شدیم خونه ۱۰۰ متری را ۲۰۰ میلیون بفروشیم، میگفت الان مگه من میتونم خونه صد متری در تهران بخرم
خیلی دعا کنید این بنده خدا را.
جالبه آقای کلاهبردار با همون پول رفت حج واجب (۲ سال پیش)و ولیمه مکه هم به همه داد. در حالی که در دادگاه اعلام کرده بود که توان پرداخت بدهی ش را ندارد و لنگ خرج روزمره است.
خیلی شیک و دردناک.
همه اینها را گفتم که بگم همین آقا به عنوان خادم موکب کربلا هم میاد. به همه هم گفته بدهی را داده ولی پرونده دادگاه باز است و نداده.
خلاصه اینکه فکر نکنید کسی که کربلا میره یا در موکب کار میکنه خبری ه، خبری نیست، همون آدم همیشگی ه، چند روزی رفته در چشمه پاک بشه. همین.
یک همکار داشتیم که به واسطه آشنای مشترکی که داشتیم براش سر کار خودمون کار جور کردم، کاملا خادم و هییتی و برائتی و اهل تطبیر.
خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
همیشه حسرت میخوردم که ۲۸ صفر اینها مشهد میرفتند هر سال، عاشورا و اربعین و نیمه شعبان و فاطمیه کربلا عراق میرفتند.
شد به مرور خودش را نشان داد.
طوری که همه منو لعنت میکردند
از زیر کار در میرفت، سر کار میخوابید، وسعت گشادی را جا به جا کرده بود. دائما لاف میزد اما سر کار میپیچوند.
وقتی همکارها شاکی میشدند میگفتم، خدا نصف کنه اونی که معرفیش کرد
کار بالا گرفت و صاف رفتم به مدیریت گفتم ایشون را من معرفی کردم و صلاحیت اخلاقی ندارد، من مسئولیتش را دیگه قبول نمیکنم
رییس م هم گفت باشه نکن.
انگار هر چی عوضیتر عزیزتر.
این کارم باعث شد حداقل دیگه کسی به من سرکوفت نمیزد.
خلاصه هر چی به مرور گذشت، ما درجات عوضیبودن بیشتری را دیدیم که واقعا نمیتونم تعریف کنم.
آخرش اینکه دیگه ما وقتی میدیدیم این کربلا و مشهد میره، غبطه نمیخوردیم.
کربلا، مقدس است ولی هیچ کس را قدیس نمیکند، حتی اگر خادم باشد.
همه اینها را گفتم که اگر کسی مثل من خادم شد، با حسرت نگید خادم الحسین خوش به سعادتت. و فکر نکنید خبری است، چند روزی در این چشمه آب بازی میکنیم، دعا کنید اثرش در زندگیمون جاودانه باشد.