امروز از ساعت ۱ ظهر بیرون بودم تا الان
حالا قضیه این بود که دوستم گرمازده شده بود و دکتر موکب با ویزیت آنلاین گفت که سرم و چند تا آمپول بگیرم.
رسپشن گفت در حد ۵ دقیقه برید هلال احمر ایران هست و رایگان است.
رفتم پیدا کردم، گفت خانم هیچ کدوم را نداریم!!!
روز آخر است و همه چی تمام شد.
گفت برو هلال احمر نبا. اونجا کاملتر است و دارند.
رفتم اونجا، راهنمای اونجا بچه شمال بود. گفتم میشه برای دوستم سرم بدهید ببرم، خودش را نمیتونم بیارم.
یک ساعت پیاده راه بود.
گفت با کد ملی خودت پذیرش بشو. به دکتر میگم.
به دکتر گفتم دکتر موکب تجویز کرده. اونم نوشت.
همون آقای شمالی من رو برد پیش پرستار و گفت ایشون هم کارمون هستند و اشکال ندارد سرم را بهشون بدهید.
خانم پرستار ذوق زده گفت همکاری؟ بیا کمکمون. نیروها برگشتند و دست تنهاییام.
گفتم ما در موکب خادم بودیم و از جهت خدمت به زوار همکار هستیم و گرنه من پرستار نیستم.
گفت خب اونی که میخواد سرم را بزنه چی؟ به اون بگو که بیاد.
گفتم چشم. حالا اینو برای دوستم ببرم. حالا شما پرستار میخواهید یا فقط تزریقات هم بلد باشه اکی ه؟
گفت فقط تزریقات. زیر نظر خودم. شیفت تا ساعت ۶ ه. ما نای راه رفتن دیگه نداریم.
حالا اون موقع ساعت ۳ بود.
گفتم باشه. میرم و میام.
خلاصه ساعت ۴ رفتم و بهم ماسک دادند. باورشون نمیشد که بیام. گفتند پرستاری؟ گفتم نه. من مهندس م
راهنمایی که بودم تابستانها در مطب فامیل مون تزریقات انجام میدادم. تزریق عضلانی را بلد هستم. تزریق سِرم را هم روی دست بلدم. خیلی خوشحال شدند.
ظرف آمپولهای عین مهدکودک بود
در مجموع دو ساعتی که اونجا بودم، ده تا بکمپلکس، ده تا پیروکسیکام، ده تا هم آمینوفیلین آماده کردم
یک سرم را کشیدم
دو تا آمپول عضلانی زدم، دو تا آمپول هم داخل سرم زدم
فامیل مون در این ۴۰ سال طبابت کلی کارآموز برای تزریقات داشت که خیلیهاشون برای خودشون بر و بیایی داشتند، ولی بعید میدونم هیچ کدومشون تا حالا در اربعین در نجف به عنوان خادم تزریقات انجام داده باشند
از اتفاقات جالب اونجا: آمدن یک خانم دکتر روسی بود. که براش سرم وصل شد.
بعد یک خانم پرستار مشهدی اومد، گفت که دو تا اتوبوس کادر درمان بودند. از شهرهای مختلف که اومدند تهران و با هواپیمای باری اومدند نجف. میگفت هواپیمای ارتش در ارتفاع بالاتری پرواز میکنه و باید هنگام پرواز آب نبات بخوریم که دچار سرگیجه نشیم. گفتم الان شما سفرتون ماموریت است؟ گفت نه. برای بچههای هلال احمر ماموریت است، برای ما که دانشگاه علوم پزشکی هستیم جزو مرخصی بدون حقوق لحاظ میشه.
بعضیهاشون یک ماه اینجا بودند اما کربلا نرفتند و در نجف هم در حد یکی دو بار زیارت کوتاه.
پرستار میگفت پا قدمت سبک است
پرستار مشهدی که داشتند سرم میزدند شیفت ۱۲ شب تا ۶ صبح بود، میگفت میشه بمونی توی شیفت من هم کمک کنی؟
گفتم ما قراره ۲ ۳ صبح بریم سمت مرز. اگه شیفت ۶ عصر تا ۱۲ شب هم نیرو بخواهند، دو ساعتی میمونم پیشتون.
ولی پرستارهای شیفت ۶ به بعد اومدند و گفتند ما خودمون جمع میکنیم. بدین ترتیب ماموریتمان به اتمام رسید